عشق چیست؟
می خواهم فراموش کنم.
انگار عشق همان چیزی بود که تو با چمدانت جمع کردی و با خودت بردی و عشق همان کاسه آبی بود که پشت سرت پاشیدم که برگردی.
انگار عشق همان حرفهایی بود که شعر می کردم و برایت می فرستادم و تو به تشکری سرد اکتفا می کردی.
انگار عشق همان تکه شعرهای عاشقانه ای بود که برایت گوشه ی کتاب می نوشتم و تو بی هیچ خواندنی جمله های مهم کتاب را علامت می گذاشتی.
انگار عشق همان بار امانتی بود که چرخ گردون به دوشم من دیوانه گذاشت و تو پایم را بستی تا بار امانتم به منزل نرسد.
آری.
من آموختم عشق بار امانتی ست بر دوشم اما این بار امانت بار امانت تو نبود. از عشق تا عشق فاصله نیست، اما از تو تا او فاصله بسیار هست.
عشق چیست؟
می خواهم فراموش کنم تو را و با او عشق دیگری را تجربه کنم.